به نگاهت مستم کردی
هرچند مستی نمی دانستم
خرابم کردی هرچند شرابی ننوشیدم
تنها در اوهام و اوهامم کردی
چقدر این روز ها که اسمی ازت میبرد دلتنگت شدم
کاش بودی و تمنای ملتمسانه ی مرا به گوشه ی چشمت میدیدی
کاش بودی و به طعنه میگفتی که تو که حاضر نبودی
تو که باور نداشتی بودنم
تو که هزار مانع برای بودن داشتی
چه شده که حالا به هر کلامی و لبی چنگ میزنی تا
مرا بیابی
کاش بودی و این را میگفتی که سخت محتاج طعنه هایتم هرچند تلخ و گزنده باشد
نظرات شما عزیزان: